عاشقانه

عاشقانه

اي شب از روياي تو رنگين شده

سينه از عطر توام سنگين شده

اي به روي چشم من گسترده خويش

شاديم بخشيده از اندوه بيش

همچو باراني که شويد جسم خاک

هستيم زآلودگي ها کرده پاک

 

 

آتشي در سايهء مژگان من

اي ز گندمزارها سرشارتر

اي ز زرين شاخه ها پر بارتر

اي در بگشوده بر خورشيدها

در هجوم ظلمت ترديدها

با توام ديگر ز دردي بيم نيست

هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست

 

 

هايهوي زندگي در قعر گور؟

 

 

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پيش از اينت گر که در خود داشتم

هرکسي را تو نمي انگاشتم

 

 

رفتن و بيهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سيه دل سينه ها

سينه آلودن به چرک کينه ها

در نوازش، نيش ماران يافتن

زهر در لبخند ياران يافتن

زر نهادن در کف طرارها

 

 

 

 

اي مرا از گور من انگيخته

چون ستاره، با دو بال زرنشان

آمده از دور دست آسمان

جوي خشک سينه ام را آب تو

بستر رگهايم را سيلاب تو

در جهاني اينچنين سرد و سياه

با قدمهايت قدمهايم براه

 

 

همچو خون در پوستم جوشان شده

گيسويم را از نوازش سوخته

گونه هام از هرم خواهش سوخته

آه، اي بيگانه با پيرهنم

آشناي سبزه واران تنم

آه، اي روشن طلوع بي غروب

آفتاب سرزمين هاي جنوب

آه، آه اي از سحر شاداب تر

از بهاران تازه تر سيراب تر

عشق ديگر نيست اين، اين خيرگيست

چلچراغي در سکوت و تيرگيست

عشق چون در سينه ام بيدار شد

از طلب پا تا سرم ايثار شد

 

 

حيف از آن عمري که با من زيستم

اي لبانم بوسه گاه بوسه ات

خيره چشمانم به راه بوسه ات

اي تشنج هاي لذت در تنم

اي خطوط پيکرت پيرهنم

آه  مي خواهم که بشکافم ز هم

شاديم يک دم بيالايد به غم

آه، مي خواهم که برخيزم ز جاي

همچو ابري اشک ريزم هاي هاي

 

 

در شبستان، زخمه هاي چنگ و رود ؟

اين فضاي خالي و پروازها؟

اين شب خاموش و اين آوازها؟

 

 

گاهوار کودکان بيقرار

اي نفسهايت نسيم نيمخواب

شسته از من لرزه هاي اضطراب

خفته در لبخند فرداهاي من

رفته تا اعماق دنيا هاي من

 

 

اينهمه آتش به شعرم ريخته

چون تب عشقم چنين افروختي

لاجرم شعرم به آتش سوختي

 

 

 

فروغ فرخ زاد

اي مرا با شور شعر آميخته

اي نگاهت لاي لائي سِحر بار

اين دل تنگ من و اين دود عود ؟

اين دگر من نيستم، من نيستم

اي به زير پوستم پنهان شده

آه، اي با جان من آميخته

 

درد تاريکيست درد خواستن

اي دو چشمانت چمنزاران من

اي دل تنگ من و اين بار نور؟

اي تپش هاي تن سوزان من


نظرات شما عزیزان:

رضا
ساعت16:21---21 آبان 1390
سلام دمتون گرم وبلاگ بیستی دارید، به امید موفقیت روزافسون شما
پاسخ:ممنون رضا جان که سر زدی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 21 آبان 1390برچسب:, ] [ 16:15 ] [ mahsa joon ] [ ]